جدول جو
جدول جو

معنی خوش نما - جستجوی لغت در جدول جو

خوش نما
ویژگی هر چیزی که به نظر خوب می آید و ظاهرش خوشایند باشد، خوش منظره
تصویری از خوش نما
تصویر خوش نما
فرهنگ فارسی عمید
خوش نما
(خوَشْ / خُشْ نُ / نِ / نَ)
خوش منظر. منظری. دیداری. انق. حسن المنظر. نیکومنظر. نیکونما. خوبرو. (یادداشت مؤلف). مقابل بدنما.
- خوشنما نبودن، در انظار خوب نبودن. مخالف آداب نیک و اخلاق حسنه بودن. خوشایند نبودن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش لقا
تصویر خوش لقا
(دخترانه)
خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوش نواز
تصویر خوش نواز
(پسرانه)
خشنواز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
آنچه برای انسان شگون داشته باشد، بامیمنت، میمون و مبارک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش سیما
تصویر خوش سیما
خوش رو، خوب رو، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش منش
تصویر خوش منش
دارای رفتار مناسب، شادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نهاد
تصویر خوش نهاد
نیک نهاد، نیکونهاد، نیکوسرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش سرا
تصویر خوش سرا
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مثال نگه داشت بر طاق بستان سرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶)
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، عالی آوازه،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نقش
تصویر خوش نقش
ویژگی قالی یا پارچه ای که نقش و نگار و رنگ آمیزی زیبا دارد، کنایه از دارای شانس خوب در بازی ورق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نام
تصویر خوش نام
ویژگی کسی که میان مردم به نیک نامی و درست کاری معروف شده باشد، نیک نام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نوا
تصویر خوش نوا
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش الحان، خوش گو، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ نَ مَ)
ملیح. نمکین. کنایه از محبوب ومعشوق. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
از دیده جرعه دان کنم از رخ نمکستان
تا نوش جام و خوش نمک خوان کیستی.
خاقانی.
، طعامی که نمک آن از قاعده بیرون نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه کمی بشوری مائل است و شوری آن زننده و مکروه نیست. متمایل بشوری. (یادداشت مؤلف) :
این بی نمکی فلک همی کرد
وان خوش نمک این جگر همی خورد.
نظامی.
همه ساق زنگی خورم در شراب
کز آن خوش نمکتر نیابم کباب.
نظامی.
نگردید از جهان بی نمک شوری مرا حاصل
مگر شور قیامت خوش نمک سازد کبابم را.
صائب (از آنندراج).
، مردم نمکین. (آنندراج) :
اسیران رومی بپروردمی
همه زنگی خوش نمک خوردمی.
نظامی.
آتش مرغ سحر از باب زن
برجگر خوش نمکان آب زن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ نَ)
خوش صوت. با صوت خوب. خوش صدا. خوش آواز:
همه برگ او یک یک اندر هوا
از آن پس چو مرغی بدی خوش نوا.
اسدی (گرشاسبنامه).
در کنف فقر بین سوختگان خامنوش
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا.
خاقانی.
شاهد دل ناشناست ورد زبان کژ مده
مطرب جان خوشنواست نغمۀ موزون بیار.
خاقانی.
بود بقالی و او را طوطیی
خوش نوا و سبز و گویا طوطیی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ نُ / نِ / نَ)
خوش منظری. حسن المنظر
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوس نما
تصویر قوس نما
کمانواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش لقا
تصویر خوش لقا
زیبا روی خوب چهره زیبا روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش ادا
تصویر خوش ادا
نیکو اطوار، خوش احوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش آمد
تصویر خوش آمد
چاپلوسی، تملق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش سیما
تصویر خوش سیما
خوبرو، خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش نقش
تصویر خوش نقش
خوش نگار، خوش بیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش منش
تصویر خوش منش
خوش طبع نیکو طبیعت، سازگار، شاد شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش نظر
تصویر خوش نظر
خوش نگر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش نغمه
تصویر خوش نغمه
خوش آوا خوش آواز نیک سرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش نفس
تصویر خوش نفس
نیکخواه پاک طینت خیر خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
میمون ومبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب نما
تصویر خواب نما
کسی که در خواب به او الهام شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دور نما
تصویر دور نما
پرده نقاشی یا عکسی که منظره ای دور را نشان دهد، منظره چشم انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
((خُ. یُ))
خجسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش آمد
تصویر خوش آمد
((~. مَ))
خوشامد، سخنی مبنی بر تبریک و تهنیت و تعارف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش آمد
تصویر خوش آمد
خیرمقدم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوج نما
تصویر اوج نما
آلتیمتر
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش آواز، خوش الحان، خوشخوان، خوش نغمه
متضاد: بدنوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوش نما، زیبا، خوش ریخت
فرهنگ گویش مازندرانی
باوقار، خوشایند
دیکشنری اردو به فارسی