خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مثال نگه داشت بر طاق بستان سرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶) خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، عالی آوازه،
خُوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مِثال نگه داشت بر طاق بستان سَرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶) خُوش خوٰان، خُوش لَحن، خُوش نَوا، خُوش اَلحان، خُوش گو، عالی آوازه،
ملیح. نمکین. کنایه از محبوب ومعشوق. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : از دیده جرعه دان کنم از رخ نمکستان تا نوش جام و خوش نمک خوان کیستی. خاقانی. ، طعامی که نمک آن از قاعده بیرون نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه کمی بشوری مائل است و شوری آن زننده و مکروه نیست. متمایل بشوری. (یادداشت مؤلف) : این بی نمکی فلک همی کرد وان خوش نمک این جگر همی خورد. نظامی. همه ساق زنگی خورم در شراب کز آن خوش نمکتر نیابم کباب. نظامی. نگردید از جهان بی نمک شوری مرا حاصل مگر شور قیامت خوش نمک سازد کبابم را. صائب (از آنندراج). ، مردم نمکین. (آنندراج) : اسیران رومی بپروردمی همه زنگی خوش نمک خوردمی. نظامی. آتش مرغ سحر از باب زن برجگر خوش نمکان آب زن. نظامی
ملیح. نمکین. کنایه از محبوب ومعشوق. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : از دیده جرعه دان کنم از رخ نمکستان تا نوش جام و خوش نمک خوان کیستی. خاقانی. ، طعامی که نمک آن از قاعده بیرون نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه کمی بشوری مائل است و شوری آن زننده و مکروه نیست. متمایل بشوری. (یادداشت مؤلف) : این بی نمکی فلک همی کرد وان خوش نمک این جگر همی خورد. نظامی. همه ساق زنگی خورم در شراب کز آن خوش نمکتر نیابم کباب. نظامی. نگردید از جهان بی نمک شوری مرا حاصل مگر شور قیامت خوش نمک سازد کبابم را. صائب (از آنندراج). ، مردم نمکین. (آنندراج) : اسیران رومی بپروردمی همه زنگی خوش نمک خوردمی. نظامی. آتش مرغ سحر از باب زن برجگر خوش نمکان آب زن. نظامی
خوش صوت. با صوت خوب. خوش صدا. خوش آواز: همه برگ او یک یک اندر هوا از آن پس چو مرغی بدی خوش نوا. اسدی (گرشاسبنامه). در کنف فقر بین سوختگان خامنوش بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا. خاقانی. شاهد دل ناشناست ورد زبان کژ مده مطرب جان خوشنواست نغمۀ موزون بیار. خاقانی. بود بقالی و او را طوطیی خوش نوا و سبز و گویا طوطیی. مولوی
خوش صوت. با صوت خوب. خوش صدا. خوش آواز: همه برگ او یک یک اندر هوا از آن پس چو مرغی بدی خوش نوا. اسدی (گرشاسبنامه). در کنف فقر بین سوختگان خامنوش بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا. خاقانی. شاهد دل ناشناست ورد زبان کژ مده مطرب جان خوشنواست نغمۀ موزون بیار. خاقانی. بود بقالی و او را طوطیی خوش نوا و سبز و گویا طوطیی. مولوی